مهرداد مامانمهرداد مامان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

pesare maman

عاشق تر میشم وقتی.............

وقتی با آواز خوندت صبحها از خواب بیدار میشم وقتی با خنده از خواب بیدار میشیو دل منو آب میکنی وقتی تو آینه خودتو نگاه میکنیو برا خودت ذوق میکنی.وای که چقد خوردنی میشی وقتی میام بالا سرت به محض دیدن من میگی هه هه هه یا میخوای بغل شی یا شیر میخوای وقتی به شکم خوابیدی سرتو میزاری رو تشک....وای که عاشقت میشم اینقد مظلوم میشی وقتی با آهنگای تلفن برا خودت آواز میخونی وقتی موقع شیر خوردن دوست داری دستمو بگیری وقتی منو بابا غذا میخوریم تو فقط به دهن ما و غذاها نگاه میکنی.بمیرم که دلت میخواد ولی..........امان از وقتی که خوابت میادو جیغ بنفش میکشی......... بازم عاشقتممممم ...
29 خرداد 1392

بدون عنوان

پسر عزیزم هر روز که میگذره شیرین تر میشی و دل منو با خنده ها و کارات آب میکنی تازگیا همش میخوای غلت بزنی و به شکم بخوابی،اصلا به پشت نمیمونی حتی موقع شیر خوردن یا عوض کردنت میخوای بچرخی فدات شم ،وقتی به شکم میشی زود خسته میشی و شروع به گریه میکنی عادت کردی منو بابا همش باهات حرف بزنیمو کنارت باشیم و تو برامون دلبری کنی همش آواز میخونی و برا خودت صدا در میاری شصت پاتو با دستای کوچولوت میگیریو نگاش میکنی قربون اون دست وپای تپلت برم مامانی وقتی داری فرنی میخوری تا قاشق بعدیو بهت بدم شروع میکنی به نق نق و عجله داری برا قاشق بعدی، پسر شکموی مامان خلاصه بگم مامانی عاشقتمممممممممممممم ...
19 خرداد 1392

سفر شیراز

سلام گل پسرم دقیقا روزی که 5 ماهه شدی یعنی 13 خرداد.3تایی رفتیم شیراز،مهمون یکی از دوستای قدیدمیه مامان بابای، مامان بودیم.خیلی بهمون خوش گذشت ولی جایی نتونستیم بریم چون هوا خیلی گرم بود میترسیدم تو مریض بشی،خیلیم شلوغ بود.فقط بازار وکیل رفتیم و حمام وکیل البته این اولین سفر تو نبود،عید نوروز هم 11 روز کیش بودیم با خاله ها و خیلی خوش گذشت،تو خیلی پسر خوبی بودی فدات شم اینقد آروم بودم اصلا حس نکردم یه نوزاد 2 ماهو نیمه همراهمه                                                             ...
19 خرداد 1392

خاطرت زایمان

عزیزم اومدنت خیلی اتفاقی بود اصلا فکرشو هم نمیکردم که اینقد زود بیای پیشم 11 دی ماه بود و من و بابات  اتاق تو رو چیدیم ،نمیدونم همه چی پیش میرفت انگار.بابا خسته از سر کار اومد گفت بریم اتاق بچه رو بچنیم .خلاصه اتاقتو با ،بابا چیدیم.روز بعدشم گارگر داشتم که بیاد خونرو حسابی تمیز خونه هم تمیز شدو برا اومدن تو آماده طبق معمول هر هفته مامانی باید میرفت دکتر برا چک آپ هفتگی. روز 12 دی بود من و بابا رفتیم دکتر اتفاقا همون عصر با،بابا کلاس زایمان هم رفتم آخه مامان تصمیم داشت تورو طبیعی به دنیا بیاره خلاصه برات بگم عزیزم وقتی خانم دکتر صدای قلبتو گوش کرد گفت ضربان بالاس و باید نوار قلب بگیری منم خیلی نگرانت شدم وبا،بابا رفتیم یه ک...
19 خرداد 1392

میمیرم برات مهردادم

برام هیچ حسی شبیه تو نیست، کنار تو در گیر آرامشم همین از تمام جهان کافیه،همین که کنارت نفس میکشم برام هیچ حسی شبیه تو نیست،تو پایان هر جستجوی منی تماشای تو عین آرامشه،تو زیباترین آرزوی منی تقدیم به پسرم،عمرم،همه زندگیم مهردادم
6 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به pesare maman می باشد